دیشب ناگهانی تصمیم گرفتم جایی درباره سحر بنویسم. این دخترک هنوز متولد نشده و حتی هنوز اسمش هم شاید سحر نباشد. درواقع این اسم پیشنهاد من است. مامانش می گوید اسمش را بگذاریم پرنیان. خوب اشکالی هم ندارد. می شود اسمش پرنیان باشد ولی اسم وبلاگی که پدر و مادرش و لابد بیشتر پدرش در آن می نویسد سحر باشد.
منتظرش هستیم ، باطری های دوربین را شارژکرده ایم، 80 گیگا بایت هم به ظرفیت هارد اضافه کردیم (واقعا چه قدر زحمت کشیدیم) اتاقش ولی جا ندارد آن میز نهار خوری گنده و بی مصرف را گذاشتیم توی اون اتاق و خوب دیگه جا نداریم. اشکالی هم ندارد فعلا که خیلی کوچیکه
من از الان مرض والدین گرفته ام و هی دلم می خواهد از نگرانی ها و اضطرابم بنویسم ولی این ها چه ربطی دارد به سحر یا پرنیان ؟
خب! مرخصی فردا را هم گرفتم. فردا می آید؟
منتظرش هستیم ، باطری های دوربین را شارژکرده ایم، 80 گیگا بایت هم به ظرفیت هارد اضافه کردیم (واقعا چه قدر زحمت کشیدیم) اتاقش ولی جا ندارد آن میز نهار خوری گنده و بی مصرف را گذاشتیم توی اون اتاق و خوب دیگه جا نداریم. اشکالی هم ندارد فعلا که خیلی کوچیکه
من از الان مرض والدین گرفته ام و هی دلم می خواهد از نگرانی ها و اضطرابم بنویسم ولی این ها چه ربطی دارد به سحر یا پرنیان ؟
خب! مرخصی فردا را هم گرفتم. فردا می آید؟
1 comment:
سلام
Post a Comment