Wednesday, March 26, 2008

Tuesday, March 25, 2008

فاصله‌‌ها

دیروز واکسن‌های 6 ماهگی‌اش را زدند... موقع خوردن قطره‌ی فلج اطفال کمی اخم کرده بود و بعد از زدن آمپول هم چند ثانیه گریه کرده بود و همین. گفته بودند که اگر شب تب کرد، چند قطره استامینوفن بدهیمش که نکرد و مثل همیشه آرام بود و کلی با دختر خاله‌هایش بازی کرد و بلندبلند خندید.
*
نیم ساعت پیش حوصله‌اش سر رفته بود و غر می‌زد. بابا بغلش کرد و برگشت جلوی کامپیوتر. بازی‌اش گرفته بود و خودش را تکان می‌داد. بابا روی «سلطان قلب‌ها»ی مونیکا جلیلی کلیک کرد و با دست آزادش تایپ کردن را از سر گرفت. گاهی سحر دستش را محکم روی کیبرد می‌زد و گاهی بابا با ترانه همراهی می‌کرد: طاقت نداره دلم دلم/ بی تو چه کنم؟...پیش عشق زیبا زیبا/ خیلی کوچیکه دنیا دنیا/ با یاد تو ام هر جا هر جا/ ترکت نکنم
سحر دستش را گذاشت روی اسپیس و بر نداشت، نصف صفحه فاصله تایپ کرد و ... کمی بعد هم سنگین شد روی دست بابا و خوابید.

Monday, March 24, 2008

اولین نوروز



اولین نوروز سحر است امسال. عیدی هم گرفته.

Friday, March 21, 2008

نگه داری سحر

سحر هنوز همان یک کیلویی را که کم داشت کم دارد. دکتر گفت جای نگرانی نیست. می گویند کمی ریزه است.
از اواخر اسفند رفتیم دنبال مهدکودک. تقریبا تمام خانم های مدیر اول گفتند این خیلی کوچیکه و قبول نمی کنند. ولی تا رویش را برمی گرداند و نگاهشان می کرد و می خندید، نظرشان عوض می شد. بد دلبری می کند این کوچولو. می گویند بچه ها در مهد کودک زیاد مریض می شوند مخصوصا دریکی دو ماه اول. سراغی هم از پرستارانی که در خانه از بچه ها نگهداری می کنند گرفتیم. به واسطه دوستی با یکی از شرکت های فعال در این موارد آشنا شدیم. آقای مدیر گفت با ماهی 120 هزار تومان یک پرستار مطمئن می فرستد که تا ساعت 1 ظهر از سحر پرستاری کند و اگر قرار باشد کارهای خانه را هم انجام دهد می شود 150 هزار تومان. خانم همسایه تا فهمید پیشنهاد کرد که خودش سحر را نگه دارد. گفت این جوری بی آن که نیازی باشد از خانه بیرون رود کمی پول در می آورد و هم سحر را خیلی دوست دارد. پیشنهاد خوبی است. خیال ما هم راحت تر است. فعلا قرار شده به طور آزمایشی از پانزده فروردین شروع کند.

Tuesday, March 11, 2008



از خواب بعد از ظهر بیدار شده. کش و قوس می آمد که بابا را دید.


روزها باید در هال خانه بخوابد که جلوی چشم مادرش باشد.

بوسه

هر چه می‌گوییم این بچه را نبوسید، تا غافل می‌شویم یک نفر می‌بوسدش و سحر هم حساس... تازه سمت راست صورتش خوب شده بود که باز جای لبی رو لپ سمت چپ نمایان شد. بابا به مواد آرایشی خانم‌ها مشکوک است. گاهی 10-15 روز طول می‌کشد تا حساسیت پوستی صورت سحر خوب شود و جای لب‌های مبارک آن خانم کم‌کم پاک شود. حالا هنوز سمت چپ خوب نشده باز یکی لپ سمت راستش را بوسیده است. دکتر می‌گوید نگذارید ببوسندش. بگوییم چه؟