Tuesday, August 25, 2009

مال منه


راه می رود و هر چیزی را که دوست داشته باشد مالک می شود. بیشترین گفته هایش هم همین است که: مال منه.
از چیزهای نامربوطی مثل گوشی تلفن همراه و کیسه نان تا چیزهای مربوط تری مثل اسباب بازی بچه های دیگر «مال منه». قبلن بیشتر خوراکی هایش را تعارف می کرد. حالا گاهی خواهش هم کنی ممکن نیست تعارف کند. همه ی همه اش « مال منه
ما وقتی می گوییم مال منه معمولن الف را می کشیم و روی لام کسره می گذاریم. سحر الف را خیلی سریع رد می شود و بیشتر اوقات روی لام سکون می دهد. تقریبن این جوری ادایش می کند
Malmane<<< maal’e man’e
علاقه ای هم به جمع کردن گنجینه دارد. یک کیسه یا کیف کوچک دستش می گیرد و کلی خرده زیر جمع می کند مهر و تسبیح و کاغذ شکلات و خودکار و مهره منچ و عروسک و شانه و مداد و چیزهایی از این قبیل.
شبی وقتی خواب بود کیفش را خالی کردیم و خندیدیم.

Tuesday, August 18, 2009

شعر و آواز

سحر تازگی ها آواز می خواند حتی فهمیده که در حمام صدای آذم بهتر می شود. چشم‌اش را می بندد و می زند زیر آواز. گاهی شعر هم می گوید. شعرههای ساده ی دو کلمه ای که علاقه های متعالی اش را در موجز ترین کلمات بیان می کنند.: مااامااان دد دد ماامان مااماااان دد دد.
دد همان ددر است همان پارک و خیابان و بازی با بچه های دیگر.

Saturday, August 8, 2009

داستان اسباب بازی ها















در زندگی‌مان کسی دوست‌تر است، جایی خوش‌تر است، چیزی پسندیده‌تر است. ظاهرن این علاقه‌ها خیلی زود ایجاد می‌شوند. سحر تا حالا که از نظر انتخاب «آدم بهتر» مشکلی نداشته. مامان‌اش را به هر کسی در عالم ترجیح می‌دهد و از این نظر انتخاب سختی ندارد. اسباب‌بازی‌های محبوبش ولی دائما تغییر می‌کنند.

اولین اسباب‌بازی محبوب سحر یک توپ سرخ و سفید کوچک بود. جنس‌اش چرم مصنوعی است و داخلش احتمالا با ابر پر شده. گازش می‌گرفت و گاهی پرتش می‌کرد. در خواب و بیداری از این توپ جدا نمی‌شد.

پس از آن سر و کله‌ی یک شیطانک سرخ شاخ‌دار گاو سیما پیدا شد. توی شیطانک را با دانه‌های

یونیلیت پر کرده‌اند. مامان سحر در انتخاب بین دو عروسک مردد بود و سحر که تازه راه افتاده بود از راه رسید و به تردید مامان پایان داد و زود این شیطان سرخ را برداشت. این شیطانک مدت‌ها محبوب‌ترین اسباب‌بازی سحر بود . همان وقت‌هایی بود که دندان‌هایش هم یکی یکی در می‌آمدند و شاید برای همین دم این شیطان معمولا زیر دندانش بود.

نی‌نی نیست
شبی نی‌نی خانه مادر بزرگش جا مانده بود و آن شب تازه متوجه‌ی اهمیت نی‌نی شدیم از بس که راه رفت و تکرار کرد: نی‌نی نیست.
در میان تمام اسباب‌بازی‌ها البته که نی‌نی جایگاهی ویژه دارد. گاهی تمام خانه را دنبال نی‌نی می‌گردد و تا یکی از ما را ببینید دستش را بالا می آورد که :نی‌نی نیستش.
نی‌نی را خودش برداشت. کاملن انتخاب خودش بود. ما برایش یک عروسک زیباتر و با کیفیت‌تر در نظر گرفته بودیم اما خودش نی‌نی را از سبد عروسک های دوزاری دم مغازه برداشت و پس

نداد . بعد از آن هم نی‌نی را به هیچ کس نداد. روسری یا حوله را پهن می کند و نی‌نی را می خواباند و کلی بازی دیگر. یک عروسک کوچک پلاستیکی است. نی‌نی‌ها در واقع سه تا هستند. سه عروسک محبوب سحر که این یکی محبوب‌ترین‌شان است. یکی دیگرشان همان است که در پست کیمیا و سحر روی صندلی نشسته.

Tuesday, August 4, 2009

مینو



مدت ها درباره مینو و شیرین کاری هایش شنیده بودیم . پس از یک ملاقات کوتاه همین قدر بنویسم که نوازش کردن اسب ها را دوست دارد و آرزو دارد یک اسب داشته باشد. خب ... یک اسب یا بیشترش را شک دارم.
ما هم کمی با هم همدردی کردیم، مخصوصن درباره غذا نخوردن مینو و سحر و غرزدن های پزشکان کودکان و چیزهای دیگر
این ملاقات دوستانه از تلخی آن روز کم کرد. روز بدی بود که یک صفحه شرم آور دیگر به تاریخ کشورمان اضافه شده بود. اما مینو که نمی داند زندان چیست و زندانی کیست و زندان بان چه طور زندانی را می زند و می کشد و می شکند و چرا این ها غم انگیزند.

Saturday, August 1, 2009

درس های مقدماتی



ماهییه. مثل ما زنده است فقط در یک محیط چگال تر و کم شعور تر. معمولن در کمد ظرف های هر خونه یه تابه مخصوص اونا پیدا می شه. باید حواست باشه که تو قفسشون حتمن آب بریزی باید پر آب باشه. در عوض خود به خود شسته می شن و نیازی به حمام رفتن ندارن. در ضمن از ماه هم نیومدن. این شباهت اسمی مربوط به زبان فارسیه.