Wednesday, July 4, 2012

حال مورچه




دم در پارک بادی منتظر بودیم نوبت مان بشود. بچه های پشت در بی تاب شده بودند و با حسرت به بچه های مشغول بازی نگاه می کردند. سحر هم دقیقه ای یک بار می پرسید پس کی نوبت مان می شود؟
کمی بعد توجه اش به یک مورچه سیاه بزرگ جلب شد. با هم مورچه را نگاه می کردیم. مورچه از زیر در رد شد و وارد محوطه ی بازی شد. سحر آهی کشید و گفت: خوش به حال مورچه!
-          چرا؟
-          آخه رفت تو. ببین!

No comments: