Tuesday, December 2, 2008

راه رفتن



دو روز است که راه می‌رود و مامانش را یاد پنگوئن‌ها می‌اندازد. پشت سر هم زمین می‌خورد و باز بلند می‌شود و راه می‌افتد. دیشب از نگرانی برای افتادنش دست برداشتم و سعی کردم به این آدم کوچولویی که در خانه‌مان سرگرم افت‌وخیز است و تاپ و تاپ زمین می‌خورد، عادت کنم.
قبلا هم خیلی دوست داشت راه برود. دستش را می‌گرفتیم و راه می‌بردیمش و کلی ذوق می‌کرد. اما برای ما راه رفتن لطفی نداشت و تازه از خمیده راه رفتن هم خسته می‌شدیم. حالا دیگر نیازی نیست. به قدری از این مهارت تازه ذوق‌زده است و در صدد کشف ناشناخته‌های آن مثل دور زدن است که اگر بنشانیمش برای غذا خوردن شدیدا معترض می‌شود. روروک محبوبش را هم مدتی است که ترک کرده و به هیج وجه حاضر نیست درونش بنشیند.
فکر کنم این روزها کلا خیلی خوش‌حال است. کافی است قاشقی به بشقابی بخورد و دینگ صدا دهد تا دختر ما دو دستش را بالا بیاورد و خودش را تکان دهد. اگر برنامه عمو پورنگ باشد و ترانه‌های تلوزیونی که هیچ!

No comments: