در جاهای مختلفی که می ایستی، جورهای مختلفی می بینی. به قول تکیه کلام هنرپیشه بی مزه یکی از سریال ها: بستگی داره از چه زاویه ای به موضوع نگاه کنی!
آیا شود بهار که لبخندمان زند؟
از ما گذشت جانب فرزندمان زند
دیگر از این شعر خوشم نمی آید. بهار چرا به من لبخند نزند همانطور که قبلا هم لبخند زده و هنوز هم لبخند می زند. چیز عجیبی است، سحر را که بغل می کنم سبک تر می شوم. فکر می کردم جای این شادی که به من می دهد چه به او بدهم؟ شاید هم -که نه! حتما - اشتباه می کنم. شادی چیزی نیست که عوض داشته باشد. توانستی می بخشی ، نتوانستی هم حرجی نیست. نیست؟ هر جا شادی و لبخند دیدم و دیدی بنوشم و بنوش بی تردید و بی واهمه از بها. شادی بخشیدنی است بی عوض و بی گله.
6 comments:
bashad, vali avval ke bayad girash biavarim!
بزنم به تخته مي گم تو با سحر اين گونه شده اي اگر صبح شود چه خواهي شد؟
هيچ ميفهميد كه چه قدر تغيير كرده ايد آقاي پدر؟
يادتان ميآيد هيچ وقت از اين حرفها زده باشيد؟
من كه يادم نميآيد
سحر عجب قدمي دارد
آقا جواد این جوری که داری جزو اموال شخصیت می اوریش.
اموال شخصی؟ اتفاقا نگرانم که این طور نشود. یه کم واضح تر مینویسی؟
:)
Post a Comment