Saturday, September 13, 2008

سه دو یک...حرکت






در آستانه‌ی یک سالگی، سحر سرانجام تصمیم گرفت تکانی به خودش بدهد و راه بیافتد. پنجشنبه بود که متوجه شدیم دخترمان چهاردست و پا می‌رود. کم‌کم نگران شده بودیم که مبادا همان‌طور که از بدو تولد لب به پستانک نزد، از بعضی مراحل تکاملی بشریت مثل همین حرکت روی دست و پا صرف نظر کرده باشد.
اما ماجرا فقط یادگیری یک حرکت نبود. سحر انقلاب کرده بود.
سرعت حرکتش در روروک دو برابر شد. در تمام خانه روان شد و هر چه به دستش رسید کشید و برداشت و از جا کند. شمع‌ها را برداشته بود و خنده‌کنان فرار می‌کرد و پس نمی‌داد. هم‌زمان با افزایش سرعت، دامنه‌ی اعتراضش هم از گرسنگی و تشنگی و نیازهای اولیه فراتر رفت یا بیشتر به چشم آمد. چیزی را به راحتی پس نمی‌دهد. مقاومت می‌کند و وقتی مغلوب می‌شود، به تندی اعتراض می‌کند. توپ کوچکش را حتی در خواب هم رها نمی‌کند.
چهار دست و پا خودش را رساند به بابا . نشست و دستش را باز کرد که بغلش کند. چند دقیقه‌ی بعد بابا ترسیده بود و گذاشتش زمین مبادا آن قدر محکم بفشاردش که آزرده شود.











1 comment:

Anonymous said...

كيف موبايل زن من رو دستش ندي!