Tuesday, March 25, 2008

فاصله‌‌ها

دیروز واکسن‌های 6 ماهگی‌اش را زدند... موقع خوردن قطره‌ی فلج اطفال کمی اخم کرده بود و بعد از زدن آمپول هم چند ثانیه گریه کرده بود و همین. گفته بودند که اگر شب تب کرد، چند قطره استامینوفن بدهیمش که نکرد و مثل همیشه آرام بود و کلی با دختر خاله‌هایش بازی کرد و بلندبلند خندید.
*
نیم ساعت پیش حوصله‌اش سر رفته بود و غر می‌زد. بابا بغلش کرد و برگشت جلوی کامپیوتر. بازی‌اش گرفته بود و خودش را تکان می‌داد. بابا روی «سلطان قلب‌ها»ی مونیکا جلیلی کلیک کرد و با دست آزادش تایپ کردن را از سر گرفت. گاهی سحر دستش را محکم روی کیبرد می‌زد و گاهی بابا با ترانه همراهی می‌کرد: طاقت نداره دلم دلم/ بی تو چه کنم؟...پیش عشق زیبا زیبا/ خیلی کوچیکه دنیا دنیا/ با یاد تو ام هر جا هر جا/ ترکت نکنم
سحر دستش را گذاشت روی اسپیس و بر نداشت، نصف صفحه فاصله تایپ کرد و ... کمی بعد هم سنگین شد روی دست بابا و خوابید.

No comments: