غروب با هم میآمدیم، من پیاده، سحر با دوچرخه. طبق معمول هم در سبد جلوی دوچرخهاش دو تا عروسک گذاشته بود.
با عروسکها حرف میزد. میگفت: فیل شیطون چند بار بگم دستتو بیرون نبر؟ ماشین میزنه به دستت می شکنه. ببین گربه چه دختر خوبیه! اصلن دستشو بیرون نمیبره...
*
بعله! این" دستتو بیرون نبر" را باید جزو میراث بشر که سینه به سینه منتقل میشود توی یونسکویی، سازمان مللی، جایی ثبت کرد و چه بسا حق است یک روز را به ناماش بنامند. ما فعلن همین جا ثبتاش میکنیم کسی یادش نرود تا بعد.
با همین موضوع: بچه!
No comments:
Post a Comment