سحر هم دوچرخهدار شد. پنج شنبه رفتیم خیابان عبدالرزاق و خریدیم. خودم همیشه خاطرات خوبی از دوچرخه داشتهام. لحظهی تحویل اولین دوچرخهام را به یاد دارم. تازه جنگ زده هم بودیم و دار و ندارمان را از دست داده بودیم ولی در همان اوضاع خراب و اردوگاه و آوارگی هم حق دوچرخهی من رعایت شد و پس از آن هم همیشه دوچرخههایم عالی بودند. کی گفته روزگار همیشه بد کردار است؟ بعد یادم است چه قدر از چرخهای کمکی دو چرخهام احساس سرافکندگی میکردم و اولین بار که چرخها را باز کردند چه غرور و هیجانی داشتم. من اگر شروع کنم به یادآوری خاطرات دوچرخههایم باید وبلاگ سومی هم راه بیاندازم. مطمئن نیستم موقع خریدن دوچرخهی سحر کداممان بیشتر ذوق زده بودیم من یا سحر؟
دوچرخه را خودش انتخاب کرد. از اول هم میدانست چه رنگی را میخواهد. از همان جایی خریدیم که قبلن سهچرخهاش را هم خریده بودیم و فروشنده امیدوار بود که دوچرخهی بعدیاش را هم از خودش بخریم و دوهزار تومن تخفیف داد! امیدوارم تا آن وقت در قانون منع دوچرخه سواری خانمها تجدید نظر کنند. به طور کلی امیدوارم تا سحر بزرگتر میشود خیلی از قوانین اصلاح شود.
همان طور که قبلن هم نوشتهام الان دیگر نمیشود بچه را با دوچرخه فرستاد توی کوچه. ماشینها زیاد شدهاند و زیاد دقت نمیکنند. خوشبختانه دوچرخهی سحر توی صندوق ماشین جا شد و میشود پارک و پیست دوچرخه رفت. من نمیدانم این هموطنان عزیز چه اصراری به دو گانه سوز کردن ماشینهای شخصیشان دارند؟ که هم از گذاشتن آن کپسول گاز گنده در صندوق ماشینشان نمیترسند و هم به آن همه فضای صندوق عقب که از دست میرود، افسوس نمیخورند.
جمعه صبح زود بلند شده بود و عروسکهایش را توی سبد دوچرخه چیده بود و بیدارمان کرد که: بریم پارک!
5 comments:
به جای این که دعا کنید قانون منع دوچرخهسواری خانمها برداشته بشه، دعا کنید این قانون مطرح و تصویب نشه. چون این قانون اصلن وجود نداره
من از سیزدهسالگیم تا الان دارم توی خیابانها دوچرخهسواری میکنم. راستش انقدر این ماجرا رو تعریف کردهم که دیگه خجالت میکشم بازم تعریف کنم، لیکن احساس وظیفه میکنم به شدت
سال ۸۵ من دانشجوی بابل بودم. اونجا برای اولینبار (وآخرینبار) بهم گفتن دوچرخهسواریم خلاف قانونه، خیلی هم با خشونت و شدت و توهین. طبعن من تن ندادم، وکیل گرفتم و گفتم به دیوان عدالت اداری شکایت میکنم. چون خبر داشتم چنین قانونی وجود نداره، و اونا مدعی بودن خودشان در بابل (یا استان مازندران) این قانون رو تصویب کردهن و دوستان حقوقدانم بهم گفتن که یک استان نمیتانه برای خودش جداگانه قانون تصویب کنه. از کلانتری شهر خودم هم سوال کردم و مطمئنم کردن که دوچرخهسواری خانمه اهیچ منع قانونی نداره. البته من شکایت نکردم، فقط وکالتنامهم رو بردم کلانتری دم دانشگاه و گفتم اگر دوباره مزاحم دوچرخهسواری من بشن پرونده رو به جریان میندازم. همونجا یهو آقایان شل شدند و تا سال ۸۸ که من با دوچرخه میرفتم دانشگاه آدمای اون کلانتری بهم سلام و ارز ادب میکردن، دوستم هم بعد از اون ماجرا دوچرخه خرید و شدیم دونفر.
بعدها شنیدم پلیس اصفهان گفته دوچرخهسواری و اسکیت خانمها در خیابان ممنوعه. اونم تکلیفش مثل پلیس بابله، البته اوضاع داره روز به روز بدتر میشه و باید از روزی ترسید که این قانون رو توی مجلس تصویب کنند
به هر حال فعلن خبری نیست و من هفتهای دو-سه بار میرم دوچرخهسواری (در گرگان) و گشت ارشاد هم بهم لبخند میزنه
البته معضلات دیگهای هست، مثل مزاحمین خیابانی، موتوریهایی که میان به بدن آدم دست میزنن یا با ویراژ دادن آدم رو میترسانن و خانمها و آقایانی که پرخاش میکنن به آدم که چرا آنقدر وقیحی که دوچرخهسواری میکنی.
ببخشید اینقدر طولانی شد. در زمینه دوچرخه همیشه احساس مسئولیت میکنم
ای وای من چرا عرض رو نوشتهم عرض؟؟؟
حتمن تو فکر نرخ ارز بودهم :))
جدن؟
بله جدن
و من خواهش میکنم از همه! (از همین تریبون) که ممنوعیتهای غیر موجه نیافرینید
در محدود کردن بچه از دولت پیشی نگیرید
البته شما مطمئنن اینجوری نیستید، کلن دارم میگم
تکبیر
Post a Comment