صبح مربی مهد کودک گفت سحر گفته ما چند تا گاو داریم و بابام هر روز می ره شیر گاو ها رو می دوشه و تخم مر غ ها رو جمع می کنه و به گوسفند ها علف می ده و برای من شیر گرم می کنه و من خیلی گاو ها رو دوست دارم و...چی بگم؟ در رابطه با گاو فقط بلدم از مغازه شیر پاکتی بخرم.
کوکب خانم با سلیقه "حسنک کجایی" شد و بعد همه با هم در بابا تجلی کردند. که تازه باید هر روز صبح با موتور برود سر زمین
No comments:
Post a Comment