سحر خانهی دایی علی را بیشتر از هر خانهی دیگری دوست دارد. زیاد بهانه ی آن جا را میگیرد. میگوید: منو ببرین خونهی زن دایی و خیلی خیلی خیلی دیر بیاین دنبالم.
آن جا را به نام "خونهی زن دایی" می شناسد. بابا که بچه بود خانهی مامان بزرگ را به نام "خونهی خاله پری" می شناخت.
دو روزی است که آن جاست و با دختر داییاش بازی می کند و حاضر نیست برگردد خانه. کلن این قدری که فهمیدهام بچههای دیگر این خانواده هم خانهی این دایی/عمو علی را خیلی دوست دارند.
No comments:
Post a Comment