Sunday, April 22, 2012

مهمانی








سحر خانه‌ی دایی علی را بیشتر از هر خانه‌ی دیگری دوست دارد. زیاد بهانه ی آن جا را می‌گیرد. می‌گوید: منو ببرین خونه‌ی زن دایی و خیلی خیلی خیلی دیر بیاین دنبالم.
آن جا را به نام "خونه‌ی زن دایی" می شناسد. بابا که بچه بود خانه‌ی مامان بزرگ را به نام "خونه‌ی خاله پری" می شناخت.
دو روزی است که آن جاست و با دختر دایی‌اش بازی می کند و حاضر نیست برگردد خانه. کلن این قدری که فهمیده‌ام بچه‌های دیگر این خانواده هم خانه‌ی این دایی/عمو علی را خیلی دوست دارند.

No comments: