بطری کوچیک آب معدنی را دور میانداختم.
سحر گفت لازمش دارد و آوردش خانه. یک نقشه گنج کشید با اژدها و هیولا یا به قول
خودش هلویا و راه های پیچ در پیچ و علامات مرموز. نقشه را لوله کرد و گذاشت توی
بطری و گفت میخواهد برود پیش پرفسور!
Wednesday, September 18, 2013
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment