دو روزی بود که چند ماشین و عروسک و حیوان کنار آشپزخانه افتاده بودند و اصرار ها به سحر برای جمع و جور کردن اسباب بازی هایش بی نتیجه بود.
امروز صبح اعلام کرد که قرار است « این جا رو ترک کنن و به اتاق بر گردند.»
مقدمات مهاجرت با دقت و کندی انجام گرفت ماشین ها به خط شدند و عروسک ها در ماشین ها نشستند. حیوانات در پس آن ها به خط شدند و کاروان بزرگ سرانجام آماده حرکت به سمت اتاق شد.
کاروان به آهستگی حرکت کرد و در راه هم بسیار توقف کرد تا مسافران به حد کافی استراحت و بازی کنند. الان دیگه حدود عصره و کاروان تازه از در اتاق وارد شده و همه عروسک ها و حیوانات دور هم نشسته اند و آش می خورند.
No comments:
Post a Comment