سحر پرسید چرا میمون ها شبیه ما هستند؟
یکی از پاسخها این بوده که گناهکارانی مسخ شدهاند که به عذاب خداوند دچار شدند و تبدیل به میمون شدند.
نظریهی تکامل هم هست. جدیترین چیزی که دربارهاش خواندهام "ساعت ساز نابینا"بوده. کتاب خود داروین هم انگار ترجمه شده ولی نخریدم. مهمترین نتیجهای که از ساعت ساز نابینا گرفتم این بود که تکامل هم خیلی پیچیدهتر از تصور رایج است و این که به بچه بگوییم آدمها اول میمون بودند و کمکم آدم شدند تفاوت زیادی با پاسخ اول که میمونها اول آدم بودند بعد میمون شدند، ندارد. نه این که فرقی نکند بالاخره فکتهای علمی قابل توجهی دارد ولی مشکل مهمتر سازگاری پاسخهاست. بعدن داستان آدم و حوا و هبوط را چه بگویم؟ جواب "خدا" را چه بدهم؟
یک خوبی فرستادن بچه به مدرسه این است که این جور وقتها کمی حرف میزنید و بعد میپرسید مشقهاش رو نوشته یا نه؟ سحر هم که همیشه کلی مشق و املای ننوشته دارد خوشبختانه. هیچ هم مسئول نیستم. مگه من به این خوبی نفهمیدم اینها چه ربطی به هم دارند؟ اونم خودش میفهمه.
روی این سیاره اسمهای زیادی گذاشتهاند اما این جا سیارهی سوالهاست. سوالهای عالم همه این جا جمع شدهاند. رشد میکنند، بزرگتر میشوند، زاد و ولد میکنند و بیشتر میشوند. ما فقط محیط کشت و رشد مناسبی برای این سوالهاییم.
No comments:
Post a Comment