چند روز پیش یک مجموعه کتاب هدیه گرفت. یک دور همهی کتابها را برایش خواندیم گاهی هم خودش ادای خواندن در میآورد . کتابها را ورق میزد و شعرهای بیربط و بیقافیهای میخواند که حتا بعضی کلمههایش بی معنی بودند.
- اشتباه خوندی. بیا من برات بخونم...خواهر من یه گل داره/ توی گلش زنبور داره...
- بابا! این جوری نخون! بیا با هم اشتباه بخونیم.
و این طوری شد که متن را رها کردیم و سرخوشی و اشتباه و آفرینش آغاز شد.
No comments:
Post a Comment