حواسش نبود و دستش را زد به لیوان آب و سفرهی غذا آبی شد.
سحرمیداند خیس شدن یعنی چه اما گاهی به جایش از معادلی که خودش ساخته و نتیجه گرفته استفاده میکند. وقتی آب جایی میریزد، آن جا آبی می شود ولی وقتی چیزی خیس میشود معلوم نیست از چه خیس شده. آب ریخته؟ کسی خوابش برده و جیش کرده؟ چای ریخته؟ چی شده؟ معلوم است؟ نیست.
خلاصه، ناگهان سفره آبی شد، بشقاب غذا آبی شد، نانها آبی شدند، لباس خودش آبی شد و کمی از آبها هم از سفره فرار کردند و روی فرش جاری شدند و کمی از چمنزار فرش هم آبی شد. یک لیوان آب چه کارها که نمی کند.
No comments:
Post a Comment