Saturday, December 4, 2010

آبی




حواسش نبود و دستش را زد به لیوان آب و سفره‌ی غذا آبی شد.
سحرمی‌داند  خیس شدن یعنی چه اما گاهی به جایش  از معادلی که خودش ساخته و نتیجه گرفته استفاده می‌کند. وقتی آب جایی می‌ریزد، آن جا آبی می شود ولی وقتی چیزی خیس می‌شود معلوم نیست از چه خیس شده. آب ریخته؟ کسی خوابش برده  و جیش کرده؟ چای ریخته؟ چی شده؟ معلوم است؟ نیست.

خلاصه، ناگهان سفره آبی شد،  بشقاب غذا آبی شد، نان‌ها آبی شدند، لباس خودش  آبی شد و کمی از آب‌ها هم از سفره فرار کردند و روی فرش جاری شدند و کمی از چمن‌زار فرش  هم آبی شد.  یک لیوان آب چه کارها که نمی کند.

No comments: