ای بابا! هر چی می گم! این خرما نیست این گوجه است!
*
معلوم است دیگر که مشکل کجاست؟ مشکل این شتر گاو پلنگ هایند، این شتر مرغها، این خرمالوها، که تکلیفشان نه با اسمشان معلوم است نه با قیافهشان. حالا سحر هی برای بابا توضیح میدهد که این گوجه است و خرما نیست و باز بابا شترمرغاش یک پا دارد و میگوید: این خرمالواه.
***
کمکم خرمالوها میرسند. یک استعارهی قدیمی است که آدمهای پرحاصل را به درختان میوه تشبیه میکند. شاید به خاطر این استعاره است که وقتی شاخههای درختهای خرمالو زیر بار میشکنند و کسی حواسش نبوده زیر شاخههایشان پایهای بگذارد، یادم می افتد که این سرزمین معمولن برهوت و کم حاصل است و مردم غمگیناش – شاید از سر عادت- از بار غم آزادند.
No comments:
Post a Comment