Saturday, June 9, 2012

یقه صورتی‌ها



کمربندها را نگاه می‌کردم که سحر صدا زد: بابا بیا ببین چه پیرنای (پیراهن‌های) قشنگی داره!
تعجب کردم چون آن‌جا لباس بچه‌گانه نمی‌فروختند. رفتم و دیدم برای من دو تا پیراهن پسندیده و پیشنهاد می‌کند بخرم‌شان.
-من که پیرهن صورتی نمی‌پوشم.
-چرا؟! ببین چه قدر قشنگه! اول بپوشش، ببین.
درست لحن اغوا کننده‌ی خودمان را تقلید می‌کرد وقتی می‌خواهیم برای‌اش لباسی بخریم که نمی‌خواهد و چیز دیگری را می‌پسندد.


*
راستی هم  من تا حالا پیراهن صورتی نپوشیده‌ام؟

No comments: