در تمام تعطیلات عید هر روز صبح زود بیدارمان می کرد که «دیگه شب نشد! بیدار شین!» در عوض صبح روز 14 فروردین که باید می رفت مهدکودک هی چراغ ها را خاموش می کرد و اصرار می کرد که: نه! باید بخوابیم! زود چشماتونو ببندین.
- باید بریم سر کار و تو هم بری مهدکودک. صبح شده.
- نه صبح نشده. ببین هنوز خروس قوقولی قوقولی نمی کنه
- کی تو با صدای خروس از خواب پا شدی؟ این مال قصه هاست.
- نه! باید بخوابیم وقتی خروسه قوقولی قوقولی کرد صبح شده.
- ببین آسمون روشن شده.
- نخیر تاریکه. شب شده هنوز.
- خوابت میاد؟
- نه! ولی آخه شب شده، باید بخوابیم.
No comments:
Post a Comment