در چهارباغ یک ساعت مچی نارنجی را پسندید. در بک عمل تردستانه ساعت نارنجی را که دوست نداشتیم با یک ساعت دیگر که به سلیقه بابا و مامان نزدیک تر بود، عوض کردیم. به هر حال حسابی خوش حال شد. کمی بعد از بستن ساعت روی مچ اش خواستیم سر به سرش بگذاریم و ساعت را پرسیدیم. جوابش آماده بود: یازده و نیم!
و البته خوب یادش بود که پیش از خواب دوستانه یادآوری کند که: اون ساعت نارنجیه رو می خواستم
No comments:
Post a Comment