این عکس ها مدتی پیش گرفته شده اند. چون دوربین عمو خیلی بهتر بود بابا ترجیح داد بگذارد همه عکس ها را عمو بگیرد.
دو روز بعد تصادف کردیم و ماشین مان چپ شد. خوشبختانه کسی طوریش نشد. اما سحر هم مثل بابا تا مدتی ماجرای تصادف را تعریف می کرد و چشم هایش گرد می شد.
6 comments:
چه دختر خوشگلی دارین ماشالله
:)
دلم براش واقعا تنگ شده خیلی دوست داشتنیه این دختر شما
امتحانها که تموم بشه زنگ می زنم یک دل سیر احوال پرسی. راستی شما اسکایپ ندارین ؟
سلام! اسکایپ داریم ولی خط تلفن بهمون نمی دن.
اي عمو به قربانش بره . ماشين هم فداي سرش و فداي سر خودتون و يه كمش هم فداي سر ما! والا ! به خدا
راستي خبر داري توي دادگاه آخريه اسكايپ هم مجرم بود ؟! از اين به بعد به جاي اسسكايپ مي گيم " اسمشو نيار" ! باشه ؟
ازسزکایزپز چه طوره؟ زبون زرگری بلدن یعنی؟
در مورد اون فدای سر و اینا هم قبوله. پرونده رو مجددن به خدا عودت دادیم برای تعین درصد های فدای سر شدگی.
البته خداس دیگه یه کم کاراش طول می کشه. فکر کنم دولتش یه کم زیادی بزرگ و پر هزینه شده. .
Post a Comment