Monday, November 25, 2013

تعمیم و توسعه



امروز ظهر تمدن سحر دوران نوسنگی را پشت سر گذاشت و وارد دوره‌ی پیدایش کشاورزی شد. برای کلاس علوم با کمک مامان چند دانه لوبیا را سبز کرده بود و برده بود مدرسه  و خوشحال بود که کارت امتیاز گرفته.
پرسید بعدش چی میشه. مامان توضیح داد که تبدیل می‌شه به یه گیاه بزرگ و باز لوبیا می ده.
دیدم چشمش درخشید. گفت خوب بعد می تونیم دوباره اون لوبیاها رو بکاریم؟ بعله!
گفت باز اونا رو هم بکاریم و دیگه لوبیا نخریم!

Wednesday, November 20, 2013

دود عود



اوایل تولد سحر بود که من از کنار یک معبد هندوها چند بسته عود خریدم که سوغات بیاورم. بعد دیدیم کسی از بوی چرب و سنگین عود خوشش نمی آید و بسته های عود ماند. حالا سحر عود ها را کشف کرده و چند روزی است خانه مان از معبد هندو ها هندی تر شده و هر گوشه ای یک عود به آرامی دود می کند. نزدیک است همسایه ها بیایند به اعتراض.

Tuesday, November 12, 2013

نقاشی

دیشب دور هم نشسته بودیم و سحر هم روی تخته سفیدش تمرین نوشتن می‌کرد. گفت می‌خواهد بابا بزرگ را نقاشی کند. به عکس روی میز  نگاه کرد و یک دایره کشید و یک لبخند وسط دایره  و... زود تمامش کرد و بعد هم دورش  پرچم  و قلب کشید. من از پرچم‌ها بیشتر تعجب کردم. پیش از کشیدن پرچم آخری پرسید رنگ بالایی پرچم کدوم بود؟
*
چیزهای زیادی اختراع کرده‌ایم ولی به نظرم هر چه هم گوشی‌های‌مان هوشمندتر و ماشین‌های‌مان مدرن‌تر شوند باز عقده‌ی یک اختراع خیال‌انگیز دست از سرمان بر نخواهد داشت. ما اسیر زمانیم، ما  ماشین زمان لازم داریم! دست کم باید می‌شد چیزهایی را به آینده یا گذشته فرستاد. این همه تکنولوژی به چه درد می‌خورد وقتی نمی‌شود یک نقاشی را به گذشته برای یک سرباز اسیر پست کرد؟

Saturday, November 9, 2013

Friday, November 1, 2013

شرودینگر یه گربه داشت بالاخره؟





 نداشت؟ آیا چی؟  کاملن محرمانه سحر به عمو  سفارش یک هدیه را داد. تا مدتی هر دو طرف از افشای جزییات مذاکره  خودداری می‌کردند. حالا چند روز است بسته‌ی پستی رسیده و فقط می‌دانیم داخلش یک عروسک کیتی است. سحر بسته را باز نمی‌کند و خیلی هم مواظبت می‌کند کسی اتفاقی بازش نکند.
قابل درک است. کیتی اگر از بسته‌ی پستی بیرون بیاید می‌شود یک عروسک دیگر در کنار چند ده عروسک قبلی ولی تا وقتی در جعبه است یک راز است، یک هدیه‌ی باز نشده است یا یک انتظار خوش آیند. ظاهرن این چیزی است که این روزها سحر بیش‌تر از عروسک لازم دارد. 
فرزند آدم خیلی وقت‌ها کلمات مناسب را برای حرف زدن ندارد ولی جالب است که دقیقن می‌داند چه می‌خواهد؛ هر چه بزرگ‌تر می‌شود کلمات بیش‌تری یاد می‌گیرد در عوض کم‌تر می‌داند چه می‌خواهد و جهان بیش‌تر برایش تاس می‌ریزد.